بيگانه اي ميان ما(5)


 

نويسنده:عليرضا سلطانشاهي




 

3. بي کفايتي ارتش و بي وفايي نزديکان
 

گيزي در کنار اهمال امريکا و عدم شناخت از حضرت امام(س)، عامل سومي را در فروپاشي رژيم پهلوي مؤثر و مهم مي دانست و آن بي کفايتي و همچنين بي وفايي دوستان شاه در بدنه حکومت از جمله در ميان دربار ايران و امراي ارتش است.
وي در فرازي از کتاب خود، اردشير زاهدي را عامل اصلي سياست هايي مي داند که شاه در آخرين ماه هاي حکومت خود اتخاذ مي کرد، از جمله دستگيري برخي از مصادره گذشته و متهم کردن آنها به فساد و سوء استفاده از قدرت و بالطبع تبرئه شاه از عملکرد آنها.
قصه گيزي از انتقاد به عملکرد زاهدي زماني واضح تر مي شود که وي را عامل اصلي دستگيري حبيب الله القانيان، بنيانگذار بورس الماس در رمتگان(در تل آويو)مي داند. (ص 218)اگر چه القانيان که در ليست ممنوع الخروج ها بود و درآن دوره در ايران نبود و به سفارش برادرش هم نبايد به ايران بازمي گشت ولي برگشت و دستگيرشد و بعدها جزء اولين اعدامي ها پس از انقلاب اسلامي قرار گرفت. در واقع گيزي نارضايتي خود را از عملکرد زاهدي در اين فرصت به خوبي نمايان مي کند و معلوم نيست که اين نارضايتي که از سوي عزري نيز در خاطراتش مطرح شده است و به چه دليل است. در واقع زاهدي ها با داشتن روابط خاص خود با محافل يهودي در امريکا، آن چنان که بايد رضايت خاطر يهوديان داخل و خارج و صهيونيست هاي مرتبط با ايران را فراهم نکرده اند و معلوم نيست که اين ارتباط به چه دليل وجود ندارد.
گيزي از خيانت و اهمال سران ارتش به سادگي ارتش به سادگي نمي گذرد و موارد متعددي ازآن را در کتاب خود بيان مي کند. از جمله آمادگي يکي از امراي معروف ارتش جهت بازگشت خميني و همچنين ارتباط برخي از آنها با روحانيان را ذکر مي کند. (ص 285)در واقع اين ارتباط و
زمينه ها درارتش جزء واقعياتي بود که به ويژه در رده هاي مياني و پايين وجود داشت و گيزي به آنها نيز اشاره مي کرد. ولي گيزي اميد به ارتش جهت برپايي کودتايي با حضور هايزر در تهران و يا وقوع يک قتل عام با حضور قدرتمند ارتش و يا حداقل قلع و قمع سران انقلاب به دست نظاميان را دور از انتظار نداشت. مثلا احتمال کودتا توسط خسرو داد و يا نقل قول هايي از طوفانيان در ميان اسرائيلي ها، آب از لب و لوچه آنها به راه مي اندازد ولي اينها همه در يک حد حرف است(ص 288)و اسرائيلي ها در واقع با اين موارد خود را دلخوش نشان مي دهند چنان که گيزي عمق فاجعه را آنجا مي داند که يکي از امراي ارتش با بي شرمي تمام مي گويد اسرائيل بايد ما را نجات دهد. (ص 295)اين ضعف ارتش در برابر انقلاب زماني براي اسرائيلي ها مشهودتر شد که تقريبا کار تمام بود و در ساعت 10:30 صبح روز 22 بهمن، 25 تن از امراي ارتش به فرماندهي رئيس ستاد ارتش، ارتشبد قره باغي، طي اعلاميه اي از يگان هاي ارتش خواستند که به پادگان برگردند. (ص 348)و به اين نحو در مقابل انقلاب عقب نشيني و شکست را برگزيدند.
گيزي در شرح اين شکست براي اسرائيل مي نويسد:
رويدادهاي آن روز يکشنبه يازدهم فوريه(22 بهمن)هرگز از خاطرما نخواهد رفت و همواره با ما خواهد بود. به نظر مي رسد که هيچ کس حتي [امام]خميني نمي توانست حدس بزند چه اتفاقي خواهد افتاد و انتقاد حکومت و لحظه انقلاب افتاد و انتقال حکومت و لحظه انقلاب چگونه صورت خواهد گرفت. به باور هيچ کس نمي رسيد که ارتش آن ايران عظيم، آن ايراني يک قدرت منطقه اي بود، اين گونه چون کوه يخي آب شود و اثري از
آن باقي نماند. احتمالا ارتشبد قره باغي آن روز قصد داشت جلسه اي با شرکت اعضاي شوراي امراي ارتش براي بررسي اوضاع تشکيل دهد تا قدرت به طور منظم منتقل شود. اما همه ژنرال ها جرئت شرکت درآن را نيافتند و به نشست روباهان پير و فاقد ثبات و متزلزلي مبدل شد که از ترس[امام]خميني و انقلابيون فرار را ترجيح دادند. (ص 354)
البته گيزي در جاي جاي کتاب خود ضمن اعتراف به فساد حاکم بر رژيم، به جواب سؤالات خود مبني بر بي وفايي حاميان شاه مي پردازد و ضمن اشاره به فساد حاکم، فاصله طبقاتي و خروش واقعي مردم را اجتناب ناپذير مي داند. در واقع گيزي به عنوان يک عنصر اطلاعاتي ضمن وقوف به تمام نازيبايي هاي موجود در عرصه اقتصاد، سياست و فرهنگ رژيم پهلوي، تنها به دنبال آن است که اين رژيم همچنان بماند و اين ماندن نيز به هر قيمتي باشد. چون اسرائيل به اين رژيم تنها با اين ويژگي نياز دارد که تنها قدرت پيراموني(1) در استراتژي صهيونيستي است.

-خروج اسرائيلي ها از ايران
 

بکرترين موضوع کتاب، خروج اسرائيلي ها از ايران است که گيزي در بخش هاي مختلف به ابعاد و زوايا و شرح عمليات آن پرداخته است. در واقع آنها زماني به فکر خروج افتادند که پيش بيني لوبراني مبني بر وقوع انقلاب را جدي گرفتند و طبق دستور از مرکز، مقدمات اين عمليات را فراهم کردند.
گيزي به دليل حساسيت طرح خروج و صلاح و مشورت با مرکز، مسئوليت عمليات را به عنوان مأمور موساد بر عهده مي گيرد در حالي که سفير مقامي بالاتر از او با اختيارات
بيشتري داشته است ضمن آنکه هارملين به عنوان رئيس سابق شاباک، به عنوان يک نيروي اطلاعاتي نيز محسوب مي شده و پذيرش اين مسئوليت از سوي گيزي بسيار سخت و بدون بزرگواري[!]هارملين امکان پذير نبوده است. (ص 123-120)
گيزي ضمن مسئوليت ناپذيري اين مهم از سوي شاباک و وزارت خارجه، عملا موساد را عهده دار طرح خروج معرفي مي کند و مي گويد:
حساسيت بر سر اين امر به جايي رسيد که مدير کل وزارت خارجه تلگرام شخصي براي يوسف هارملين فرستاد و از سفير و وزارت خارجه هر گونه مسئوليتي را در اين زمينه سلب کرد و مسئوليت عملياتي را کتبا به موساد(يعني به من)سپرد. يوسف هارملين حاضر نبود اين امر را بپذيرد. (ص 123)
در واقع گيزي در مدت کوتاه از زمان ورود خود به ايران، همچون سابقه اش در کردستان، بايد مقدمات خروج تمام اسرائيلي ها را از ايران فراهم نمايد. اسرائيلي هايي که درگير فعاليت هاي سياسي، اقتصادي، کشاورزي، صنعتي و حتي فرهنگي بودند و اين سواي 34 ديپلماتي بود که به عنوان سفارت در ايران فعاليت مي کردند و به عنوان آخرين گروه از ايران خارج شدند.
گيزي از ويژگي هاي طرح خروج در حالت بحران سخني به ميان نمي آورد و تنها با مرور اين کتاب مي توان به بخش هايي از آن پي برد. ازجمله مراحل اين طرح، توجيه تمام اسرائيلي هاي پراکنده در سراسر ايران با لحاظ نمودن نکات امنيتي و همچنين عدم ايجاد رعب و هراس در
آنها بود. گيزي رقم دقيق آنها را ذکر نمي کند ولي در فرازي ازکتاب بيان مي کند که تعداد آنها بيش از يک هزار نفر است. (ص 124)گيزي در مرحله بعد به اين نکته اشاره مي کند که خروج آنها بايد پيش از موعد باشد. (ص 124)و اينکه نبايد از اين مسير خسران مالي متوجه فعاليت هاي آنها شود. (ص 124)
به گفته گيزي عمليات مي بايست پاسخگوي سه مأموريت ذيل مي شد:
1. برقراري ارتباط دوجانبه با همه اسرائيلي ها در ايران تا به طور منظم در جريان وضعيت آنها باشند.
2. متمرکز ساختن خانواده هاي اسرائيلي ها-اگر شرايط ايجاب مي کرد-در مقرهاي منطقه اي در تهران و شهرهاي ديگر به منظور دفاع از آنان در صورت وقوع حمله يا خطر عمدي يا اتفاقي.
3. تخليه همه يا بخشي از اسرائيلي ها از ايران، طبق موقعيت و مقتضيات زماني و هنگامي که تصميم الزامي مي شد. (ص 125)
گيزي در ادامه به معرفي چند ستاد اضطراري منطقه اي در تهران با ذکر وظايف و مسئولان آن به شرح ذيل مي پردازد:
1. ستاد اجراي عمليات-سفارت اسرائيل و مسئولان ارشد آن«يوسف هارملين»، «حييم»افسر ارشد امنيتي سفارت، «ايتسخاک»وابسته نظامي و گيزي.
2. ستاد جايگزين مرکز اصلي عمليات ايرانيس بود که اسرائيليان ساکن نواحي خيابان بخارست را نيز بر عهده مي گرفت و فرمانده آن «يوسکامنشه»و معاون او «ايگال پازي»بود.
3. ستاد منطقه اي کامپاوند در محله مسکوني بهجت آباد و تحت پوشش قرار دادن اسرائيليان منطقه يوسف آباد با فرماندهي «عدي لوي»و«موسي بن الي»به عنوان معاون.
4. ستاد منطقه اي «فارم کيميکالز»با تحت پوشش قرار دادن ساکنان اسرائيلي منطقه عباس آباد با فرماندهي«يخي عام مرحييم».
5. ستاد منطقه اي خديش با فرماندهي «گابي نوي برگر»و معاونت«آوي شدور».
6. ستاد منطقه اي «سولل بونه»براي تحت پوشش قرار دادن اسرائيليان خيابان گاندي با فرماندهي ناتان فرانکل و معاونت «زوهر کاپلان».
7. ستاد ويژه تخليه اسرائيلي ها در فرودگاه مهر آباد با مسئوليت رئيس شعبه ال عال «اريه بنکشتين»و «داني سعدون»(ص 126و 127)
از نکات جالب در اين طرح آن بود که فرماندهان منطقه اي در هر يک از ستادها به اندازه کافي غذاهاي کنسرو شده، کمک هاي اوليه دارويي و پزشکي و آب و نفت انبار کردند و هفته اي يک بارآب را تعويض مي کردند تا تازه باشد و مراقب بودند که انبار نفت بي خطر بماند. (ص 128)
اسرائيلي هاي مقيم ايران پس از گفتگو با مسئولان سفارت طي دو حالت آماده و مصر به رفتن از ايران و يا ماندن واعزام خانواده هاشان مي شدند و در هر دو حال سفارت به آنها کمک مي کرد (ص 130)ضمن آنکه آنها بايد يک بليط OPENبا اعتبار يکسال تهيه و آماده داشته باشند(ص 131)گيزي در خصوص مهم ترين بخش طرح خروج به يک واقعيت تلخ اشاره مي کند و آن به آتش کشيدن اسناد سفارت و يا خروج مرحله اي آنهاست. وي در اين خصوص مي گويد:
در ارتباط با مسائل امنيتي، هر يک از واحدهاي سفارت کار نابودي مطالب آرشيوي و اسناد و مدارک را آغاز کرد يا اينکه آنها بسته بندي مي شدند و به صورت محموله به کشورمان فرستاده مي شد. در باغ سفارت شعله هاي بسته هاي مدارکي که مي سوخت به آسمان بلند بود. تو گويي جشن «لاگ بعمر»داريم(يک جشن سنتي يهودي، شبيه به چهارشنبه سوري که در آن کودکان بوته ها را آتش مي زنند و دور آن مي نشينند و ترانه مي خوانند. -مترجم)(ص 131)در واقع اين واقعيت به هنگام تسخير سفارت و تحويل آن به فلسطيني ها کاملا به مذاق مراجعان تلخ آمد. چرا که حتي يک سند ازاين سفارت با آن همه سوابق خيانت به ملت ايران کشف نگرديد. گزي در خصوص تصميم خود در اين مورد مي گويد:
بعدها معلوم شد که تا چه حد توصيه ما درست بوده است. ما نيز در سفارت سند و
مدرکي را که غير ضروري است مي سوزانيم و نابود مي کنيم و اسناد و مدارک مهم را نيز گردآوري کرده آن را به اسرائيل مي فرستيم. من بسيار خوشحالم از اينکه سفارت تطهير شد. (ص 249)
مسئولان سفارت اسرائيل به موازات تمرين و تکميل مراحل طرح عمليات خروج از ايران، مسير ارتباط با اپوزيسيون و حتي دولت موقت را نيز از رئوس برنامه هاي خود حذف نکردند و به صورت جدي درآن مسير نيز فعاليت مي کردند ضمن آنکه به مسئولان وقت نيز وانمود مي کردند که همچنان با قوت در صحنه حضور دارند و در پاسخ به اين درخواست مقامات ايران که خواستار تعطيل سفارت بودند، مي گفتند:
ما منافع امنيتي، اقتصادي و سياسي بسيار مهمي در ايران داريم. در کنار اينها يکي ديگر از وظايف وجداني و اخلاقي ما حمايت و دفاع از امنيت جامعه و يهوديان ايران است مگر مي شود کار دراين شرايط بار خود را ببنديم و تسليم شويم. (ص 265)
در واقع گيزي نسبت به يهوديان ايران و تمام اسرائيلياني که مي خواست از ايران خارج کند اين احساس از اين اعتقاد را داشت که «هر کس بني بشري از يهوديان را نجات دهد، تو گويي که دنيايي را نجات داده است. »(ص 153)
اسرائيلي ها در واپسين روزهاي سقوط رژيم پهلوي در بالاترين سطوح ممکن از جمله ديويد کيمخي (يا کيمچه)با وزراي بختيار و خود بختيار در ارتباط بودند(ص 328)و البته در همين زمان ترتيب ديداري را با يکي از افراد اپوزيسيون-که از او به امير ياد مي کند-مي دهد و ظاهرا وي همان فروهر از اعضاي جبهه ملي است. در اين ديدار فروهر وجهه نسبتا مثبتي از اسرائيل البته به نقل از گيزي به دست مي دهد. گيزي در اين خصوص مي گويد:
توسط دوست بسيار عزيزي که موافقت او را با ملاقات به دست آورده بود، و بااين شرط که ديدار کاملا محرمانه تلقي مي شود به جلسه ملاقات با وي رفتم. همسر بسيار فرزانه و فرهيخته او نيز که در حين پذيرايي، در گفتگوي دو ساعته ما مشارکت فعالي داشت، از منافع مشترک ملي ايران و اسرائيل در قبال منطقه سخن گفت و ادامه آن را حياتي مي دانست. هر
دوي آنها هم عقيده بودند هرچند که امير خود محتاط تر و واقع بين تر بود و مي گفت«من اين احتمال را رد نمي کنم که امکان ملاقات شما را با رهبر ترتيب دهم. (ص 330)
علاوه براين ديدار، گيزي به تنهايي با بختيار ملاقات مي کند. (ص 333)و حتي موفق به گرفتن قول ديدار مجدد از او نيز مي شود. ولي اوضاع بعد ازآن بسيار بدتر مي شود و اميد اسرائيلي ها کمتر(ص 336)چرا که در اين زمان اين بختيار است که خواهان کمک اسرائيلي ها است. (ص 334)
با پيروزي انقلاب اسلامي، تنها اعضاي سفارت و اعضاي اصلي ستاد بحران در ايران باقي ماندند. با انتصاب سرلشگر محمد قره ني، ايتسيگ سگو درصدد صحبت با وي برآمد:
در پي چندين تلفن سرانجام ايتسيگ موفق شد با مدير کل دفتر رياست ستاد گفتگو کند. او با شايستگي و مهرباني و رعايت آداب با ايتسيگ تماس تلفني گرفته بود و در پاسخ به اين نياز ايتسيگ که در صورت نياز شخص او بايد مسئول جان اسرائيلي ها باشد گفته بود:رئيس ستاد بسيار متأسف است، او دارنده اختيار ارتش نيست لذا شما خود بايد مراقب جان خويش باشيد. (ص 371)اين وضع در حالي براي اسرائيلي ها پيش آمده بود که عرفات به عنوان اولين ميهمان خارجي انقلاب اسلامي در 28 بهمن وارد تهران شد و در ديداري از سفارت تسخير شده اسرائيل که پرچم فلسطين پيش از اين با حضور حاج احمد آقا و هاني الحسن برآن افراشته شده بود، آن را به عنوان سفارت فلسطين رسميت بخشيد. (ص 344)
و بدين ترتيب، هيچ اميدي براي اسرائيلي ها جهت ماندن در ايران وجود نداشت.
در اين زمان براي اسرائيلي ها راهي جز گرفتن ارتباط مستقيم با معتمدين در دولت موقت باقي نمي ماند، چرا که مسير امريکايي ها نيز به دليل بدبيني انقلابيون به عملکرد سفارت مسير اميدوار کننده اي نبود.
اميرانتظام(2) اولين کانال جهت اين ارتباط بود که از طريق يک کانال مطمئن از وي تلفني
خواسته شد که موجبات ادامه فعاليت سي و چند ديپلمات اسرائيلي در ايران فراهم شود، ولي امير انتظام با گرفتن يک شماره تلفن از گيزي به آنها اطلاع مي دهد که بايد به فکر خروج باشند و به همين دليل از طريق همين تلفن مقدمات خروج آنها به اطلاعشان مي رسد. (ص 394)
تماس بعدي با امير انتظام پس از هماهنگي جهت خروج با هواپيماي امريکايي، برقرار شد، زماني که او از قطعي شدن خروج اسرائيلي ها سخن گفت و با اين درخواست گيزي مواجه شد که:«شما دولت جديد ايران مجوز لازم را صادر کنيد و بنويسيد که اين امر با موافقت و آگاهي شما صورت مي گيرد. »(ص 399)اميرانتظام نيز، پاسخ اين درخواست را به بررسي مجدد موکول نمود تا اينکه از طريق کريم سنجابي به عنوان وزير خارجه دولت موقت به ايشان اطلاع داده شد که فهرست اسرائيلي هاي باقيمانده همراه با گذرنامه ها و عکس در اندازه پاسپورت براي هر يک از آنها، تهيه و با ايشان تحويل شود. (ص 399)
در واقع اطلاعات ريز مربوط به خروج اسرائيلي ها در هيچ منبع ديگري نيامده است. از يک سو نمي توان به برخي اطلاعات ارائه شده از سوي گيزي اعتماد کرد و از سوي ديگر نمي توان نسبت به برخي از تطابق هاي اطلاعاتي از نحوه عملکرد اعضاي هيئت دولت موقت به سادگي گذر نمود. به هر حال اين اطلاعات که براي اولين بار به اين صورت مطرح شده است، هم يک اتهام است و هم يک واقعيت که بايد با تحقيقات بيشتر به عنوان وقايع قابل اعتماد تاريخي به اثبات برسد و در تاريخ انقلاب اسلامي ايران ثبت شود.
تعداد اسرائيلي هايي که بايد مدارک خود را تحويل دهند 34 نفر است اما فردي يهودي که در شمار اسرائيليان است با پاسپورت و شناسنامه عراقي ولي مقيم ايران با کارت موقت نيز
وجود دارد که او نيز بايد خارج شود. نام او «جدا»است که در امر خروج اسرائيلي ها در مهرآباد حضوري جدي داشته اشت. ولي در اين زمان مدرکي براي او موجود نيست. (ص 400و 401)
به اسرائيلي ها در 28 بهمن 57 اطلاع داده مي شود که در هتل هيلتون جهت تشريفات خروج راس ساعت 5 بعد از ظهر حاضر شوند. (ص 414)پس از انجام تشريفات يکي ازهمان وقايعي که مي توان در زمره يک اتهام محسوب شود، از قول گيزي مطرح مي گردد و آن حضور شهيد بهشتي در هتل است و اساسا اين شائبه را در ذهن متبادر مي کند که علاوه بر امريکايي ها و دولت موقت برخي از سران روحاني انقلاب نيز از اين خروج مطلع بوده اند و اين واقعيت کمي عجيب به نظر مي رسد و عجيب تر سخنان شهيد بهشتي به نقل از گيزي است که خطاب به مهندسان و مسئولان اين عمليات مي گويد:
با اسرائيلي ها به طرز شايسته و محترمانه اي، آن گونه که زيبنده آداب ايرانيان در قبال ميهمانان است، رفتار کنيد تا با احساس خوبي ايران را ترک کنند و تلخ کام نشوند. اينها مقصر نيستند و خطايي نکرده اند، کسي که متهم است، کشور و دولت اينهاست. (ص 418)
پس از انجام تشريفات و بازرسي اسباب و چمدان ها و مصاحبه هاي مربوط با يک اتوبوس که تنها روي آن نوشته شده بود فقط براي اسرائيلي ها به فرودگاه مهر آباد منتقل مي شوند. (ص 421)هواپيمايGRکه از سوي شرکت هواپيمايي پان امريکن فرستاده شده بود اين تعداد را سوار کرد و غروب همان روز اين هواپيما در فرودگاه فرانکفورت به زمين نشست و 34 مسافر فراري به وسيله هواپيمايي مخصوص از شرکت ال عام به سمت تل آويو حرکت کردند. اين هواپيما در فرودگاه بن گوريون در تل آويو با استقبال دولتي ها به زمين نشست و از اينکه 34 اسرائيلي توانسته بودند خود را از معرکه اي که مستحق مجازات سختي در آن بودند، برهانند، خوشحال بودند. اين واقعيتي بود که مناخيم بگين هم بعدها به آن اشاره کرد و در واقع فرار اسرائيلي ها را موفقيت آميز قلمداد کرد. (ص 431)

پي‌نوشت‌ها:
 

1. استراتژي پيراموني از مهم ترين استراتژي هاي رژيم صهيونيستي است که در خلال آن کشورهاي غيرعرب منطقه از جمله ايران، ترکيه و اتيوپي و همچنين اقوام غيرعرب نظير اکراد، ماروني ها و... با رژيم صهيونيستي پيمان هايي با هدف تحکيم روابط عليه اعراب امضا کنند.
2. وي بعد از آزادي از زندان طي يک مصاحبه مفصل چند قسمتي در راديو اسرائيل اتهامات بي اساس و زيادي را به جمهوري اسلامي ايران نسبت داد.
 

منبع:نشريه 15خرداد، شماره18.